به گزارش راهبرد معاصر البته او در ادامه درباره آسیبهایی که ویژگی چنین برنامههایی میتواند به همراه داشته باشد، توضیح میدهد: اگر دست اندرکاران این برنامهها، بینندهها و شرکت کنندهها واقف باشند چه چیزی را میسازند، تماشا میکنند و در چه فضایی حضور پیدا میکنند، شاید بدین ترتیب بتوان مانع بزرگ کردن این برنامهها و نگاه جدی به آنها شد.
عمرانلو در ادامه صحبتهایش به ایسنا میگوید: ساخت و پخش چنین برنامههایی باید با یک برنامهریزی اصولی و درست صورت بگیرد، نه اینکه هدف صرفا برگزاری مسابقه و اهدای جایزه باشد که بعد از شش ماه تا یک سال بعد، فرد یا افراد منتخب از حافظه عمومی حذف شوند.
او در راستای صحبتهایش به اثری که حمایت جشنواره موسیقی فجر از شرکتکنندگان در دهه ۸۰ داشته میپردازد و میگوید: جشنواره موسیقی فجر در نیمه دوم دهه ۸۰ دارای بخش رقابتی بود که عدهای از برگزیدگان آن دوره هماکنون مشغول فعالیت هستند. البته این امر صرفا به واسطه حمایت بالای وزارت ارشاد و یا امکاناتی که در اختیار آنها قرار داده، نبود، ولی حمایتهای حداقلی جشنواره بیتأثیر هم نبود که متأسفانه این حمایتها از اواسط دهه ۹۰ به طور کامل حذف شد.
عمرانلو همچنین درباره اثرات حذف این حمایتها عنوان میکند: بزرگترین آسیبی که از حذف چنین اتفاقی رخ داد، بی انگیزگی در گروههای مخصوصا شهرستانی است. در حقیقت در همان سالها شاهد دیده شدن یک سری گروهها از شهرستانهایی چون کرمان، مشهد، گرگان یا اصفهان در شاخه کر بودیم که اکنون بعد از گذر سالها فعالیت چندانی ندارند و دیگر هم شاهد چنین اتفاقاتی نبوده و نیستیم.
آیا هدف کار فرهنگی است؟
این موسیقیدان معتقد است که برنامههای استعدادیابی که در تلویزیون پخش میشوند، هدف فرهنگی ندارند و کار آنها بیشتر جنبه سرگرمی و پر کردن وقت مخاطب است. ولی اگر دارای یک هدف فرهنگی باشند، پس از پیدا کردن استعدادها بررسی میکنند که چگونه به حمایت از آنها بپردازند. وگرنه که صرفا پرداخت یک جایزه نقدی بدون حمایت فایدهای ندارد و منجر به خاموش شدن آن جریان میشود. چنین اقدامات مهمی باید توسط کارشناسان زیادی بررسی و برای آن چاره اندیشیده شود.
عمرانلو درباره تجربهای که خود او به همراه «گروه آوازی تهران» در جشنواره موسیقی فجر پشت سر گذاشته، بیان میکند: در سال ۸۷ به همراه «گروه آوازی تهران» جایزه اول جشنواره را در بخش «آوازی» برنده شدیم. در آن زمان علاوه بر جایزه نقدی که برنده شدیم، پس از یک سال (سال ۸۸) وزارت فرهنگ ما را به مسابقات آسیایی که در کره برگزار میشد، اعزام کرد. این امر نقطه آغازی برای ما بود که از آن پس به کشورهای دیگر مانند چین، ایتالیا، اسپانیا و ... هم دعوت شدیم، البته این بار بدون کمک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
او ادامه میدهد: شاید اگر پس از برنده شدن در جشنواره موسیقی فجر از ما حمایت نمیشد، چه بسا ما هم یکی دو سال فعالیت میکردیم و بعد هم تمام فعالیتهایمان در نطفه خاموش میشد.
این آهنگساز در مقایسه نمونههای خارجی این برنامهها با نسخه ایرانیشان بیان میکند: نمونههای خارجی چنین مسابقاتی زیاد است، ولی در این برنامهها پس از به شهرت رسیدن شرکتکنندگان، مدیربرنامهها و شرکتهای سرگرمی با آنها همکاری کرده و کمک میکنند که استعدادها دیده شوند و هنر خود را به نمایش بگذارند. به عنوان نمونه اگر وضعیت اکنون برنده چهار سال پیش امریکن آیدل را بررسی کنید، متوجه خواهید شد که زندگی آن فرد در جهت مثبت تغییر و رشد کرده است.
چرا خوانندگی؟
پاسخ میدهد: تا زمانی که شبکههای ما ساز را نمایش نمیدهند چه توقعی میتوان داشت؟ نوازندهای که سالها زحمت کشیده و شاید به دنبال جایی برای دیده شدن است، مگر در صدا و سیما شرایطش را دارد؟ پس تنها میمانند افرادی که در حوزه خوانندگی فعال هستند چون این آقایان شانس آن را دارند که خودی نشان دهند. البته محدودیت نمایش ساز و حضور خانمها در شاخه موسیقی در این برنامهها به سیاستهای کلان کشور مربوط است و ربطی به این برنامه خاص یا شبکه ندارد.
همچنین از او سوال میکنیم که چرا برگزیدگان بخش خوانندگی این مسابقات بیشتر وارد مارکت پاپ میشوند؟ بیان میکند: جهت و هدف این مسابقات همین است؛ یعنی هدف آنها بیشتر خواننده پروری در شاخه موسیقی پاپ است تا پرورش یا حداقل معرفی موسیقیدانهایی که میتوانند به رشد موسیقی کمک کنند. البته هر از گاهی افرادی در حوزه موسیقی ایرانی هم شرکت میکنند ولی باید دید خروجی آن چه خواهد بود؟
بسیاری از خوانندگان سواد خواندن ندارند
او در پاسخ به این سوال که چرا تصور عمومی بر این باور است که خوانندگی کار راحتی است؟ میگوید: اگر بخواهید به صورت علمی و آکادمیک نگاه کنید، موسیقی در کل رشته بسیار سختی است. خوانندگی هم در جایگاه خود کار بسیار مشکلی است. یک خواننده اول از همه باید توانایی خواندن داشته باشد، گوش خوب داشته باشد و آموزش دیده باشد. خوانندهای که با اصول اولیه موسیقی چون نت خوانی و سلفژ آشنایی ندارد، خوانندهای کم سواد یا بی سواد است. ولی در چنین مسابقاتی از شرکتکننده در بخش خوانندگی حتی سوال هم نمیشود که آیا میتواند نت بخواند؟ البته این ایرادی است که نه تنها در این مسابقات بلکه در سطح بالای خوانندگان ما چه پاپ و چه موسیقی ایرانی وجود دارد.
عمرانلو ادامه میدهد: مطمئن هستم اگر از ۱۰ خواننده اول مطرح موسیقی کشور یک تست ساده تئوری موسیقی یا سلفژ گرفته شود، شاید هشت نفر از آنها توانایی پاسخ دادن به سوالاتی را که یک هنرجوی هنرستانی سال دوم یا سوم هماکنون به آن وارد است، نداشته باشند. این مشکلی است که در سیستم آموزشی ما وجود دارد و خوانندهها هم خیلی نیازی نمیبینند که بخواهند این بخش از موسیقی را فرا بگیرند و با دانش بیشتری کار خود را پیش ببرند.
این همه تلاش برای مجوز یک کنسرت؟
او در بخش پایانی صحبتهای خود به سختگیری صدور مجوزهای برگزاری کنسرت میپردازد و میگوید: احساس میکنم زمانش رسیده که مسئولین فرهنگیِ وزارت فرهنگ و ارشاد در نگاه خود به موسیقیدانها تغییر انجام دهند. موسیقیدانی که ۲۰ سال برای هر اجرای خود مجوز گرفته، سطح و کیفیت کارش اثبات شده است و تخلفی نمیکند و نکرده، چرا باید هر بار برای اخذ مجوز برگزاری کنسرت خود از ۱۰۰ تا فیلتر رد شود؟
عمرانلو ادامه میدهد: این سختگیریها فرسوده کردن هنرمندان و بیانگیزه کردن آنها نیست؟ من از سال ۸۴ روی صحنه رفتهام؛ یعنی هنوز به این بلوغ نرسیدهام که تشخیص بدهم قطعاتی که قصد اجرایشان را دارم مناسب حال سالن یا شنونده هست یا نه که هر بار باید مراحل زیادی را برای اخذ مجوز پشت سر بگذارم؟ این امر جز اتلاف وقت من چه ثمره دیگری دارد؟